آموزش‌ مهارت‌های زندگی

ذهن دروغگو , خیالبافی, واقعیت و خیال

ذهن دروغگو ی ما

ذهن واقعیتی فوق العاده است. و در عین حال ذهن یک دروغگو ی زیرک است که دائما سعی در متقاعد ساختن ما به طفره رفتن از کارهایی می کند که باوجودیکه می دانیم برایمان خوب است، انجامشان مستلزم انرژی و تلاشی مضاعف است، و به این شکل مانع از تغییراتی بزرگ در زندگی مان می شود.

من باید این طفره رفتن ها و بهانه ها را به دقت مشاهده می کردم تا تغییراتی که لازم بود را در زندگی ام اعمال کنم: یک رژیم غذایی سالم تر، ورزش منظم، مدیتیشن، کمینه گرایی (مینیمالیسم)، نوشتن روزانه، از زیر بار قرض بیرون آمدن، ترک سیگار و مواردی مشابه.

اگر من این بهانه ها و روش مقابله با آنها را نیاموخته بودم، هرگز نمی توانستم به اعمال این تغییرات متعهد بمانم. در حقیقت، من قبل از سال 2005 چندین بار (در تغییر مسیر زندگی ام) شکست خورده بودم، زیرا این بهانه ها نفوذ زیادی بر روی من داشتند.

خوب است در اینجا بهانه های ذهن را یک بار برای همیشه برشماریم.

اولین اصل در مورد ذهن این است که ذهن همیشه به دنبال راحتی است و از تغییر و شرایط نه چندان راحت سرباز می زند. ذهن به مامن راحتی اش عادت دارد و هربار که ما سعی به خارج کردن آن از فضای امن و راحتش می کنیم، ذهن مصرانه تلاش می کند تا به شرایط شناخته شده و راحت قبلی بازگردد و به هر قیمتی، حتی به قیمت شادمانی و سلامت دراز مدت ما نیز این کار را می کند.

بسیارخوب، با لحاظ کردن این توضیحات، می توانیم به بهانه های متداول ذهن بپردازیم:

نمی توانم از عهده اش بر بیایم. تغییر به نظر خیلی دشوار می آید، بنابراین ما فکر می کنیم نمی توانیم از عهده اش برآییم. ما خودمان و توانایی هایمان را باور نداریم. این بهانه را می توان به راحتی با مشاهده تمام افرادی که بیش از ما توانایی به خصوصی نداشته اما این کار را کرده اند نقض کنیم. برای مثال، اوپرا کمی پیش از زمانی که من تمرینات ماراتونم را شروع کنم، در دوی ماراتون شرکت کرد. بنابراین من به خود گفتم، “اگر اوپرا بتواند این کار را بکند، پس من هم می توانم!” و البته حق با من بود.
شاید فرد دیگری بتواند آن کار را انجام دهد، اما این لزوما درباره من صادق نیست. صرفا به این دلیل که فرد دیگری توانسته این کار را انجام بدهد، به این معنا نیست که ما هم می توانیم، درست است؟ بنابراین ما به دنبال دلایلی می گردیم که دیگران توانسته اند کاری را انجام دهند و ما نتوانسته ایم – شاید او (فرد دیگری) توانسته مینیمالیست باشد چون فرزندی ندارد، و یا چون او شغل نامشخصی دارد و نه مثل من یک شغل واقعی. شاید بدن او متناسب تر از بدن من است، برای همین هم او توانست در ماراتون شرکت کند. شاید او همه وظایفی که من دارم را ندارد و یا همسری حمایت کننده تر دارد و یا وضعیت جسمانی بازدارنده ای ندارد. درست است، به راحتی می توان بهانه پیدا کرد، اما بیایید و به همه آن افرادی نگاه کنید که با وجود موانع بدتر و دشوارتری نسبت به ما توانسته اند کارهای بزرگی انجام دهند. من با وجود 6 فرزند توانسته ام تغییرات زیادی در زندگی ام ایجاد کنم. داستان های متعددی را می شنویم از افرادی که علی رغم ناتوانی ها و یا بیماری های شان توانسته اند با غلبه بر موانع راه به نتایج فوق العاده ای دست یابند. موانع شما نیز قابل مغلوب شدن اند.
من به _________ ام نیاز دارم. جای خالی را با چیزی شبیه به این ممکن است پر کنید : قهوه، غذای چرب، نوشابه، برنامه های تلویزیونی، اتومبیل، کلسیون کفش و … . اینها مواردی هستند که ما فکر می کنیم نمی توانیم بدون آنها به زندگی ادامه دهیم. از این رو نمی توانیم تغییری مثل گیاهخوار شدن و یا سالم تر زندگی کردن، تعلیم در خانه فرزندمان و یا بدون اتومبیل شخصی به سر کار رفتن را در زندگی مان اعمال کنیم. و من خودم نیز چنین بهانه هایی می آوردم، اما بعد از مدتی فهمیدم که همه اینها دروغی بیش نیست. من به هیچ یک از این موارد نیاز نداشتم. تنها مواردی که من واقعا به آنها نیاز دارم عبارتند از غذای ساده و اولیه، آب، پوشاک ساده، سرپناه و افراد دیگری برای داشتن زندگی اجتماعی. موارد دیگر نیاز واقعی محسوب نمی شدند.
از زندگی باید لذت برد. این هم ممکن است حقیقت داشته باشد، اما ما بیش از آنچه تصور می کنیم می توانیم شرایط ناخوشایند را تحمل کنیم. مثلا ما می توانیم به جای ماندن در دمای معتدل و خوشایند، در دمایی کمتر و سردتر نیز دوام بیاوریم. می توانیم به جای لم دادن روی کاناپه، تمرینات ورزشی دشوار ولی سازنده ای را انجام بدهیم. می توانیم آن متنی که دائم به تعویق می انداختیم را بنویسیم – شاید دشوار باشد اما انجام شدنی است. زمانی که ذهن ما به دنبال راحتی است، اجازه ندهیم بر ما غالب شود – کمی از موضع راحتی خود خارج شوید و سعی کنید که با کمی ناراحتی کنار بیایید.
من نیاز به راحتی دارم. این نیز ممکن است درست باشد. اما ما بیش از آنچه تصور می کنیم می توانیم شرایط نامساعد را بپذیریم. می توانیم کمی بیش از آنچه فکر می کنیم سرما را تحمل کنیم به جای آنکه همیشه در هوای معتدل باقی بمانیم. می توانیم تمرینات جسمانی سنگین انجام دهیم، به جای اینکه روی کاناپه لم بدهیم. و می توانیم آن موضوعی که همیشه از نوشتنش طفره می رفتیم را بنویسیم – ممکن است دشوار باشد، اما ما می توانیم از دشواری آن نیز عبور کنیم. زمانی که ذهن شما به دنبال راحتی است اجازه ندهید بر شما حکمفرما شود – کمی از محدوده های راحتی خود خارج شوید و باز هم تلاش کنید که با کمی ناراحتی بیشتر کنار بیایید.
نمی دانم چطور انجامش بدهم. این نیز ممکن است حقیقت داشته باشد، اما شما می توانید یاد بگیرید. از کم شروع کنید و یاد بگیرید چطور با این تغییر جدید کنار بیایید. کمی تحقیق و پرس و جو کنید. کمی ویدیو ببینید و از اطرافیان بپرسید آنها چگونه با چنین شرایطی رو به رو می شوند. این مسئله با کمی تلاش و تمرین رفع می شود. در واقع اگر شما از الان شروع کنید و سعی کنید به تدریج یاد بگیرید، می توانید از پس این بهانه بر آیید.
بعدا می توانم انجامش دهم. البته، شما همیشه بعدا می توانید کاری را انجام دهید. اما بدانید در آینده نیز همین احساس را خواهید داشت. چرا شمای آینده باید بیش از شمای اکنون منضبط و قاعده مند باشد؟ در واقع، از آنجایی که شما اکنون به خودتان اجازه می دهید تا از انجام کاری طفره بروید، در خود عادت به تعویق انداختن را قویتر می سازید و باعث می شوید خود آینده شما از اکنون تان بی قیدتر باشد. در عوض همین حالا کارتان را انجام بدهید، مگر اینکه کاری ضروری تر برای انجام در این لحظه داشته باشید.
یک بار اشکالی ندارد. این بهانه ای فریبنده است. زیرا شاید به واقع هم همینطور باشد، البته اگر فقط یک بار باشد. یک گاز از کیک شکلاتی، یک بار انجام ندادن ورزش، یک بار به تعویق انداختن نوشتن. بدبختانه هیچ وقت این یک بارها واقعا یک بار نیستند. یک بار بدین معناست که ذهن می داند که همیشه می تواند از این بهانه استفاده کند تا از کاری سرباز بزند، و “یک بار” بعدی باز هم تکرار می شود، تا زمانی که شما واقعا به انجام کاری متعهد شوید. این قانون را بگذارید: هرگز و تحت هیچ شرایطی بهانه “یک بار اشکالی ندارد” را باور نکنید. من این کار را با سیگار کشیدن انجام دادم (“دیگر حتی یک پُک هم هرگز”) و این اثربخش بود. اگر به خودتان اجازه یکی دو لقمه از کیک شکلاتی را بدهید، این را از قبل در برنامه تان قرار دهید و جوانبش را بسنجید (“من به خودم هر آخر هفته اجازه می دهم یک ظرف کوچک کیک شکلاتی بخورم.”) و به این برنامه پایبند باشید به جای اینکه در شرایطی که پایداری تان ضعیف است فکر نشده تصمیم بگیرید.
من حس انجامش را ندارم. خوب درست است. شما حس سخت کار کردن را ندارید. چه کسی دارد؟ اگر اجازه دهید قانون “هر وقت حالش را داشتم انجامش می دهم” بر زندگی تان حاکم شود، هیچ وقت نمی توانید نوشتن کتاب تان را به پایان برسانید، شرکت خود را تاسیس کنید، یا هیچ چیز بزرگی خلق کنید و یا عادت های سالم را در خود بپرورانید. برنامه ای انجام پذیر برای خود مشخص کنید و اجرایش کنید. زمانی که بهانه هایی مانند این مورد در ذهن تان پدیدار شد، باورشان نکنید. همه افراد، حتی زمانی که فکر می کنند حسش را ندارند نیز می توانند تمرین ورزشی نسبتا دشواری را انجام بدهند. همه افراد می توانند بر مقاومت درونی شان غلبه پیدا کنند.
من خسته ام. بله، من هم همینطور. با این وجود امروز هم درازنشست طولانی ام را رفتم. البته ما به استراحت هم نیاز داریم (به صدای بدن تان گوش دهید)، اما این معمولا ذهن است که سعی به طفره رفتن و ماندن در شرایط خوشایند و راحتی دارد. تفاوتی است میان خسته بودن، نیاز به استراحت داشتن و کرخی بعد از ناهار ظهر. در مورد آخر سعی کنید مغلوب احساس تان نشوید.
مقداری پاداش و استراحت حق من است. همه ما استحقاق کمی پاداش و یا یک روز استراحت را داریم. من نمی گویم شما نباید به خودتان چنین پاداش یا استراحتی را بدهید. اما اگر شما این بهانه را به عنوان قاعده کارتان بپذیرید، همیشه در استراحت خواهید ماند. شما همیشه به خودتان پاداش خواهید داد و هیچ گاه به برنامه اصلی پایبند نمی مانید. در اینجا من چنین می کنم: من پایبند ماندن به برنامه ام را پاداش خودم می دانم. دویدن برای من آن چیزی نیست که بعد از آن نیاز به پاداشی داشته باشم – خود دویدن پاداش من است.
خوب نمی شد اگر ادامه نمی دادیم؟ این باز هم ذهن ما است که سعی در طفره رفتن از شرایط دشوار دارد و البته که این درست است – خوب می شد ادامه ندهیم اگر در شرایط دشوار برای مدتی طولانی قرار گرفته بودیم. البته اشتباه این بهانه در این است که خوب را به جای آسان به کار برده است، در این شرایط بهتر این بود که ادامه می دادیم و کمی بیش تر پیش می رفتیم. این بهانه سال پیش زمانی که می خواستم برای آلترا ماراتون تمرین کنم تقریبا مرا مغلوب کرد، زیرا به واقع راحتتر این بود که ادامه نمی دادم و خودم را آنقدر به زحمت نمی انداختم، مخصوصا در ده مایل آخر مسابقه چنین حسی داشتم. با این وجود من ادامه دادم و متوجه شدم از آنچه می اندیشم قویترم.
نتیجه ای که انقدر برایش تلاش می کنی ارزشش را ندارد. اگر می خواهید در ماراتون شرکت کنید، ممکن است جمله را به این شکل بگویید که، “خیلی مهم نیست که تمامش کنم.” من این بهانه را در یادگیری زبان های دوم و یادگیری برنامه نویسی و مواردی مشابه استفاده می کردم (مهم نیست اگر آن را یاد نگیرم). من از آن در نوشتن و ورزش کردن نیز استفاده کرده ام. در حقیقت، مهمترین بخش تغییر، فرآیند تغییر است. اگر شما به فرآیند تغییر متعهد بمانید، این در دراز مدت به نفع شما خواهد بود. اما اگر شما خود را رها کنید صرفا به این خاطر که احساس راحتی نمی کنید و در این لحظه بیشتر به راحتی تان اهمیت بدهید تا نتیجه و هدف پیش رویتان، به مشکلات زیادی برخواهید خورد. شاید هدف مهم نباشد اما اینکه یاد بگیرید علی رغم سختی و ناراحتی به آن پایبند بمانید امری بسیار مهم در رشد و تقویت اراده شما است.
من می ترسم. این صادقانه ترین بهانه ای است که ممکن است بیاورید. بسیاری از ما ممکن است نخواهیم به ترسمان از دنبال کردن هدفی دشوار اعتراف کنیم. اما باید بدانید این نیز بهانه ای برای طفره رفتن از دشواری راه است. صرف اینکه شما از چیزی می ترسید نباید باعث شود از انجام آن منصرف شوید. شما می توانید انجامش بدهید. من از کارهای زیادی می ترسیدم اما انجامشان دادم – اغلب کارهایی بودند که مستلزم خلق یا تولید چیزی بودند که فکر می کردم نمی توانم انجامش بدهم. و با اینکه ترس گاهی اوقات به حقیقت می پیوندد، اینکه در مقابل ترس بایستم امری بسیار مهم بود که باعث شد درس های زیادی در طول مسیر بگیرم.

من همه این بهانه ها را بارها استفاده کرده ام، بنابراین فکر نکنید نمی توانید از عهده شان برآیید. و ممکن است در آینده نیز از آنها استفاده کنید. گاهی باید از اشتباهات خود بگذریم و خود را سرزنش نکنیم.

کلید ماجرا در مشاهده الگوی رفتاری و باوری خودتان است و اینکه بدانید کدام باور مناسب است و کدام نیست. من این روش را اتخاذ کرده ام:

  • بهانه را شناسایی کنید. اگر بهانه ای به طور ناخودآگاه بر شما اثر بگذارد، اثرش دو چندان قویتر خواهد بود.
  • سعی کنید برای بهانه پاسخ و راه حلی از پیش تدبیر کنید – آن را پیش بینی کنید.
  • اگر مغلوب شوید، اشکالی ندارد، اما بدانید که دارید به بهانه ای مسخره مغلوب می شوید. از آنچه می کنید آگاه باشید.
  • بعد از مغلوب شدن، نتایج را مشاهده کنید. آیا شادمان تر هستید؟ آیا زندگی تان بهتر است؟ آیا مغلوب شدن ارزشش را داشت؟
  • از آن نتایج درس بگیرید. اگر مغلوب نشدید و ممارست به خرج دادید و از این بابت خوشحالید، آن را به خاطر بسپارید. اگر مغلوب شدید و از نتایجش خوشحال نبودید نیز آن را فراموش نکنید.

اگر شما هوشیارانه این فرآیند را تمرین کنید، در شناسایی این باورهای دروغین و مغلوب آنها نشدن پیشرفت خواهید کرد. و به این صورت ذهن خود را برای اینکه به نفع شما و قدرتمندانه عمل کند برنامه ریزی کرده اید.

از سایت Zenhabits.net

مترجم مارال شیخ زاده

 

مطالب مرتبط:

چرا صادق باشیم؟

راهکارهایی برای معنادارتر زندگی کردن

ویژگیهای افراد کاریزماتیک

به ما در شبکه های اجتماعی بپیوندید:

دکتر ویدا فلاح در اینستاگرامدکتر ویدا فلاح در تلگرامدکتر ویدا فلاح در آپاراتدکتر ویدا فلاح در یوتیوبدکتر ویدا فلاح در فیسبوک

اشتراک گذاری:
Telegram
WhatsApp
Email
Facebook
Print
به ما در شبکه های اجتماعی بپیوندید

نظرتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *